چارلی چاپلین یک بازیگر کمدی انگلیسی است که به یکی از بزرگترین ستارههای فیلم صامت قرن بیستم تبدیل شد.
خلاصه فعالیت او
او در 16 آوریل 1889 (1267 شمسی) در لندن انگلستان به دنیا آمد و پیش از رو آوردن به حرفه بازیگری با یک گروه رقص فعالیت میکرد. شخصیت معروف او به نام “ترامپ” با پانتومیم و حرکات سریع اش به یکی از شخصیتهای اصلی فیلمهای صامت تبدیل شد. او سپس به کارگردانی روی آورد و فیلمهای مهمی چون “روشنیهای شهر” و “عصر جدید” را ساخت و سپس کمپانی United Artists Corporation را راهاندازی نمود. او در 25 دسامبر سال 1977 (1355) در واد، سوئیس از دنیا رفت.
روزهای اول زندگی
شخصیت “ترامپ” با کلاه مشکی، سبیل و عصا یکی از شخصیتهای مهم فیلمهای صامت قرن بیستم بود. همچنین او را یکی از معدود ستارههایی میدانند که توانست در مدتزمان کوتاهی صنعت سینما را دگرگون کند. چارلی چاپلین با نام چارلز اسپنسر چاپلین در 16 آوریل 1889 در لندن انگلستان به دنیا آمد و از فقر به شهرت رسید. پدرش مدتزمان کوتاهی پس از تولد او مادر و برادر بزرگترش، سیدنی، را ترک کرد. درنتیجه مادرش، که نام هنریاش لیلی هارلی بود، و خواننده و نوازنده ویولن بود آنها را بزرگ کرد.
مادرش که چند سال بعد به مشکلات روانی دچار شد و در تیمارستان بستری شد توانست تا چند سال از آنها سرپرستی کند. در نمایشی که چاپلین معرفی شد مادرش در حال آواز خواندن بود که ناگهان صدایش قطع شد و مدیر برنامه که آواز خواندن چاپلین را شنیده بود او را به روی صحنه هل داد تا بهجای مادرش آواز بخواند. چاپلین با نمایش طنز و آواز زیبایش باعث تعجب حضار شد (او حتی در مقطعی ادای مادرش را درآورد). اما این برنامه برای مادرش بهعنوان یک پایان بود و صدایش هرگز بازنگشت. او دیگر پولی نداشت. به همین دلیل سیدنی و چارلی مجبور بودند زندگی را اداره کنند.
روزهای اولیه فعالیت
علاقه مادرش به صحنه موجب شد که او راه مادرش را ادامه دهد و در این زمینه حرفه خود را آغاز نماید، به همین دلیل در سال 1897 از ارتباطهای مادرش استفاده کرد و به گروه رقص Eight Lancashire Lads ملحق شد. این نمایش چندان موفق بود و باعث شد که او برای هزینه زندگی هر کاری را انجام دهد.
“من هر کاری که میتوانستم انجام دادم، پخش روزنامه، پرینت، ساختن اسباببازی، دستیار پزشک و مشاغل دیگر، اما در حین انجام این حرفهها هرگز آرزویم برای بازیگر شدن را فراموش نکردم. در بین این کارها کفشهایم را واکس میزدم، لباسهایم را آماده میکردم، خود را مرتب میکردم و به آژانسهای سینمایی مراجعه میکردم.”
اما سرانجام بازیگری به سراغ او آمد و در تولید فیلم “شرلوک هولمز” فعالیت کرد. او ازآنجا با گروه سیرک کیسی کورت آشنا شد و در سال 1908 با همکاری فرد کارنو یک گروه پانتومیم تشکیل داد و در نمایش “شبی در سالن موسیقی انگلیسی” (A Night in an English Music Hall) در نقش یک فرد مست به ستاره تبدیل شد. او در این نمایش برای اولین بار به ایالاتمتحده رفت و توانست نظر تولیدکننده سینما مک سنت را جلب کند که قرارداد هفتهای 150 دلار را با او امضا نمود.
حرفه سینمایی
در سال 1914 در فیلم Make a Living بازی کرد که چندان موفق نبود. او که نمیخواست شبیه بازیگران دیگر فیلم سنت باشد تصمیم گرفت شخصیت جدیدی از خود معرفی کند و در این زمان بود که “ترامپ” متولد شد، بنابراین در فیلم “مسابقه اتومبیلرانی در ونیز” (Kid Auto Races at Venice) بود که تماشاگران با او آشنا شدند. در سال بعد او در 35 فیلم ظاهر شد ازجمله “عشق جریحهدار شده تیلی” (Tillie’s Punctured Romance) که اولین کمدی بلند او محسوب میشود. در سال 1915 سنت را ترک کرده و به کمپانی اسانی ملحق شد که هر هفته 1250 دلار به او پرداخت میکرد. در این زمان بود که برادرش سیدنی را بهعنوان مدیر برنامهاش استخدام کرد.
در اولین سال فعالیت اش در این کمپانی 14 فیلم ساخت ازجمله “ترامپ” (1915). این فیلم که اولین اثر کلاسیک او محسوب میشود چاپلین را در نقش قهرمانی نشان میدهد که دختر یک کشاورز را از چنگال دزدها نجات میدهد. او در سن 26 سالگی درحالیکه تنها 3 سال از فعالیت اش میگذشت یک سوپراستار بود. سپس به کمپانی Mutual رفت که هفتهای 670000 به او پرداخت میکرد. این پول او را به یک مرد ثروتمند تبدیل کرد اما عطش هنریاش رفع نشد. او در این کمپانی بهترین فیلمهایش را ساخت: ساعت یک بامداد (One A.M – 1916)، سرسره بازی (The Rink – 1916)، خانهبهدوش (The Vagabond – 1916) و ایزی استریت (Easy Street – 1917).
ازآنجاییکه او یک فرد کمالگرا بود از آزمایش و تکرار نمیترسید و حتی ممکن بود کل صحنه را مجدداً بازسازی نماید. گاهی اوقات هم با یک بازیگر اصلی کار را آغاز کرده و در وسط فیلمبرداری متوجه میشد که در انتخاب بازیگر اشتباه کرده است و یک بازیگر جدید انتخاب میکرد.
اما نتیجه این کار ارزشش را داشت و در سالهای 1920 حرفهاش کاملاً دگرگون شد. در این دهه برخی از مهمترین فیلمهایش را ساخت ازجمله پسربچه، زنی در پاریس، جویندگان طلا (که میخواست با این فیلم شناخته شود) و سیرک. سه فیلم آخر توسط کمپانی United Artists ساخته شد، یک کمپانی که در سال 1919 به همراه داگلاس فیربنکز، ماری پیکفورد و دی دبلیو گریفیت، تشکیل داد.
زندگی خصوصی
چاپلین به دلیل زندگی شخصیاش هم شهرت داشت. او با بازیگران زن فیلمهایش رابطه داشت که پایان برخی از آنها بهتر بود. در سال 1918 بهسرعت با میلدرد هاریس 16 ساله ازدواج کرد. این ازدواج تنها دو سال دوام داشت و در سال 1924 با یک بازیگر 16 ساله دیگر، لیتا گری که در فیلم “جویندگان طلا” با او آشنا شده بود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که چندان موفق نبود دو پسر به نامهای چارلز جی آر و سیدنی بود. آن دو سرانجام در سال 1927 طلاق گرفتند.
در سال 1936 دوباره ازدواج کرد، این بار با یک دختر خواننده با نام هنری چائولت گودارد. آنها تا سال 1942 باهم بودند. پسازآن بازیگری به نام جوآن باری ادعا کرد که چاپلین پدر دختر اوست اگرچه آزمایشات این ادعا را رد کرد هم قاضی به چاپلین دستور داد که از آن کودک حمایت کند. در سال 1943 چاپلین با اونا اونیل 18 ساله ازدواج کرد که دختر یوجین اونیل نویسنده بود. در کمال این تعجب این ازدواج بسیار موفق بود و آن دو صاحب هشت فرزند شدند.
فیلمهای بعدی
چاپلین در سالهای 1930 هم فیلمهای موفقی را تولید کرد. در سال 1931 فیلم موفق “روشناییهای شهر” را تولید کرد که در عرصه تبلیغات و نظر منتقدین خوش درخشید و موسیقی فیلم را نیز خودش انجام داد. با ساخت فیلم “عصر مدرن” ساختارهای اقتصادی و سیاسی جامعه را موردانتقاد قرار داد. موفقیت این فیلم مدیون تور جهانی 18 ماهه او بود که بین سالهای 1931 تا 1932 شاهد ملیگرایی اروپا و قسمتهای دیگر جهان بود.
در فیلم “دیکتاتور بزرگ” انتقادهای بیشتری نشان داد و هیتلر و موسیلینی را مورد تمسخر قرار داد. او با اکران این فیلم گفت “میخواهم شاهد بازگشت مهربانی و نیکی باشم. من تنها انسانی هستم که دوست دارم کشورم به دموکراسی حقیقی برسد.” اما چاپلین یک چهره محبوب نبود. زنبارگیهای او باعث شد که برخی از انجمنهای زنان او را از ورود به برخی از ایالتهای آمریکا منع کنند. با شروع جنگ سرد او نمیتوانست شاهد مبارزاتی باشد که به نام مبارزه با بیعدالتی روی میداد.
چاپلین بهزودی هدف گروههای محافظهکار قرار گرفت. برای مثال جان ای رانکین برای تبعید او بسیار تلاش کرد. در سال 1952 ژنرال ایالت متحده عنوان کرد که چاپلین، که در آن زمان برای گردش به بریتانیا رفته بود، اجازه ندارد به ایالاتمتحده بازگردد مگر اینکه ارزشهای اخلاقی خود را ثابت کند. درنتیجه چاپلین با ایالت متحده خداحافظی کرد و به کرسیر-سور-وو وه سوئیس رفت.
سالهای پایانی
چاپلین در سالهای پایانی زندگیاش در سال 1972 برای دریافت جایزه اسکار افتخاری به ایالاتمتحده رفت. این سفر پنج سال پس از آخرین فیلم او “یک کنتس از هنگکنگ” (A Countess from Hong Kong – 1967) روی داد که اولین و تنها فیلم رنگی او بود. این فیلم باوجود نقشآفرینی سوفیا لورن و مارلون براندو در گیشه چندان موفق نبود. در سال 1975 ملکه الیزابت مقام ژنرالی را به او اهدا نمود.
او در صبح روز 25 دسامبر 1977 (1355) در خانه خود در کرسیر-سور-وو وه در سوئیس از دنیا رفت. در زمان مرگ او همسرش اونا و هفت فرزندش در کنار او بودند. پس از مرگ او دو مرد جسد او را از گور دزدیدند و در ازای دریافت آن 400،000 دلار طلب کرد، جالب اینجاست که این اتفاق در یکی از فیلمهای او رخ داده بود. 11 هفته بعد آن دو مرد دستگیر شد و جسد او را به خاک سپردند.
حال به معرفی 10 فیلم برتر این شخصیت بزرگ میپردازیم. البته بدون شک تمام فیلمهای او دیدنی و جذاب است!
10 فیلم برتر چارلی چاپلین
چارلی چاپلین یکی از برترین شخصیتهای تاریخ سینما است. اگر این شخصیت هرگز بر روی صحنه سینما قرار نمیگرفت چه بر سر سینما میآمد؟ فیلمهای چاپلین یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای سینما است. این شخصیت همواره تاثیربرانگیز است.
این شخصیت حتی با وجود نداشتن جایگاه اجتماعی و وضعیت مالی مناسب همیشه برای کمک به دیگران، حتی آنهایی که از او وضعیت بدتری داشتند، آماده بود؛ و حتی زندگی خود را نیز به خطر میانداخت. شخصیت ترامپ شخصیتی است که هر انسانی باید آنگونه باشد. این شخصیت هرگز زیاد به خود فکر نمیکرد، هرگز درباره وضعیت بدش شکایت نمیکرد.
او در طول دوره کاری خودش نویسندگی، کارگردانی و موسیقی فیلمهایش را بر عهده داشت. او با بازی خاص خودش بهتنهایی میتوانست بیننده را به خنده و گریه بیندازید. او تنها با یک دوربین میتوانست حرفهایش را بزند نه با کلمات.
10. دوش فنگ – Shoulder Arms – 1918
یک فیلم کوتاه که در سال 1918 اکران شد و یک داستان کمدی در جنگ جهانی اول در فرانسه است. اگرچه در پایان فیلم پیچیدگیهای آن چندان روشن نمیشود اما چاپلین در آن نقش ماجراجوییهای چاپلین بهعنوان یک سرباز را نشان میدهد که در جنگ جهانی اول فعالیت میکند. در ابتدا او مایع شرمندگی ارتشش است اما سپس با دستگیری سربازان آلمانی باعث موفقیت ارتش خود میشود.
9. مهاجر – The Immigrant – 1917
در این فیلم شاهد شخصیت ترامپ هستیم که برای رسیدن به رؤیاهایش به آمریکا سفر میکند. نیمه اول فیلم شخصیت ترامپ در کشتی را نشان میدهد. اما در حین بازی با مسافران دیگر، غذا خوردن و انجام کارهای دیگر به مشکل برمیخورد. قسمت دوم فیلم ترامپ را در آمریکا نشان میدهد که میخواهد در این کشور جدید زندگی خود را آغاز کند.
فیلم مهاجر نشاندهنده قدرت بازیگری چاپلین است که این موفقیت را در اوایل دوران کاریاش به دست آورید. این فیلم در سال 1917 اکران شد و هنوز هم موردتوجه قرار میگیرد. هرکسی که بخواهد به آمریکا سفر کند و زندگی جدیدی را آغاز کند میتواند با این شخصیت همدردی کند؛ این فیلم بهخوبی مشکلاتی که در یک جامعه جدید با آن مواجه میشوید را بهخوبی به شما نشان میدهد.
در این فیلم اتفاقات جالبی رخ میدهد که یکی از بهترین صحنههای آن صحنهای است که ترامپ حاضر نیست پول شام خود را پرداخت کند. پیشازاین صحنه ترامپ کمی پول به دست میآورد. اما جیب اش سوراخ است و این پول را گم میکند. اما متوجه این موضوع نمیشود و زمانی که در رستوران میخواهد پول را پرداخت کند متوجه میشود که پول ندارد.
8. موسیو وردو – Monsieur Verdoux – 1947
موسیو وردو بدون شک یکی از سیاهترین فیلمهای چاپلین است. این فیلم درباره وردو است، یک کارمند بانک که پس از 25 سال سابقه کار خانهنشین میشود. او که مجبور است هزینه فرزند و همسرش را پرداخت کند ناگهان تصمیم میگیرد با زنان بیوه ازدواج کرده و آنها را به قتل برساند. در آغاز کار موفق است و چندین زن بیوه را با سم مسموم میکند. اما همانند تامم جنایتها، جنایت او هم آشکار شده و باید قصاص شود.
هیچکس جز موسیو وردو نمیتوانست این شخصیت را به این خوبی ایفا کند، اگرچه کارهای اشتباهی از او سر میزند اما بیننده در لحظات آخر با او همدردی میکند. اگر میخواهید یکی از بهترین نقشآفرینیهای چاپلین را ببینید، البته بهجز ترامپ، حتماً این فیلم را تماشا کنید. با دیدن این فیلم بیننده به پتانسیل و تواناییهای چاپلین در خلق شخصیت پی میبرد.
7. روشنیهای صحنه – Limelight – 1952
این فیلم یکی از غمانگیزترین فیلمهای چاپلین است که زندگی یک کمدین به نام کالورو در اوایل جنگ جهانی را نشان میدهد. او در گذشته یک کمدین و دلقک محبوب بود اما در حال حاضر یک الکلی است. کالورو درنهایت یک رقصنده به نامتری را از خودکشی نجات داده و آن دو باهم دوستان صمیمی میشوند و کالورو از او مراقبت میکند تا سلامت خود را بازیابد. درنهایت او برای بازگشت به صحنه اعتمادبهنفس کافی به دست آورده و دوباره به فعالیت اش ادامه میدهد.
“اگر کسی بگوید که این همانند دفعات گذشته است از پنجره به بیرون میپرم”، کیتون در حالی این جمله را ادا میکند که شخصیتهای دیگر، یکبهیک، زمانی که این دو شخصیت را در کنار هم در اتاق تعویض لباس میبینند، پاسخ او را میدهند.
با دیدن این فیلم به این فکر میکنید که همکاری بیشتر این دو شخصیت در فیلمهای صامت میتوانست چه انقلابی به پا کند. درهرحال این دو در این فیلم در کنار هم قرار گرفتن و یکی از بهترین همکاریها در تاریخ سینما را رقم زدند.
6. سیرک – The Circus – 1928
این فیلم یکی دیگر از فیلمهای چاپلین است که مشکلات ترامپ را نشان میدهد. در ابتدای فیلم ترامپ بهعنوان فرد دیگری شناخته شده و توسط پلیس تعقیب میشود. زمانی که ترامپ از دست پلیس فرار میکند از یک سیرک سردرمی آورد. او ناخواسته توجه افراد حاضر در آنجا را به خود جلب کرده و در آنجا ماندگار میشود. ترامپ در زمان اجرا در آن سیرک عاشق دختری اسبسوار به نام مرنا میشود. اما بهزودی متوجه میشود که مرنا عاشق مرد دیگری به نام رکس است. او با وجود تمام مشکلاتش به مرنا کمک میکند تا با رکس ازدواج کند و در سیرک میماند.
زمانی که ترامپ تکوتنها ایستاده و به سیرک که در حال ترک اوست خیره شده، میتوانیم چاپلین را تصور کنیم که خود را میان یک دوراهی میبیند، اینکه وارد صنعت سینمای ناطق شود و یا فیلمهای صامت خود را ادامه دهد. اما باعث خوشحالیست که چاپلین در جای خود ایستاد و داستانهای خود را به همان شکل تعریف نمود.
5. جویندگان طلا – The Gold Rush – 1925
جویندگان طلا درباره یک فرد فقیر است که هیچ آهی در بساط ندارد اما در کانادا به دنبال طلا میگردد. ترامپ در این سفر برای کسب ثروت با چند مجرم فراری که در یک کابین پنهان شدهاند مواجه میشود، آنان که تصور میکنند او یک مرغ است نزدیک است او بگیرند و بهعنوان غذا بخورند، این کابینها هرلحظه ممکن است براثر جریان باد از جا کنده شوند. دراینبین یک دختر زیبا را میبیند و برای جلبتوجه او یک شب بهتنهایی به یکبار میرود. اما به دلیل ظاهر نامناسب اش طرد شده و دوباره به سفرش ادامه میدهد.
نکته باارزش فیلم: هرکدام از فیلمهای چاپلین یک نکته باارزش دارد. در جویندگان طلا در یک صحنه در رویای این است که شام سال نو را با محبوب اش بگذراند. در این صحنه برای جلبتوجه معشوقه و دوستان او رقص معروف اش را انجام میدهد. پس از او خیلیها رقص او را تقلید کردند اما هیچکس نتوانست همانند او موفق باشد.
این فیلم همچنین خوشبینی و شجاعت ترامپ در برخورد با مشکلات را نشان میدهد. او نهتنها در مواجهه با مجرمان شجاعانه برخورد میکند، بلکه در یافتن طلا و جلبتوجه زن موردعلاقهاش هم مصمم است.
4. عصر جدید – Modern Times – 1936
عصر جدید ترامپ را در دنیای صنعتی، ماشینی و فقیر نشان میدهد. ترامپ در یک کارخانه کار میکند و بهعنوان یک فروشنده هم باید سخت تلاش کند. او پسازاینکه چند بار شغلش را تغییر میدهد با یک دختر یتیم مواجه میشود که یک قرص نان دزدیده و در حال فرار است. چاپلین به پلیسان میگوید او نان را دزدیده و دستگیر میشود. در ادامه داستان ترامپ از زندان خارج شده و تلاش میکند با آن دختر یتیم زندگی جدیدی را آغاز کند.
نکته باارزش فیلم: این فیلم ترامپ را در بهترین حالت نشان میدهد. زیرا حتی در تلخترین لحظه زندگیاش هم خوشبین و مصمم است. در پایان فیلم که آن دو چیزی ندارند دختر یتیم تسلیم میشود، ترامپ به او امید میدهد و میگوید که هرگز نباید ناامید باشد و زمانی که از هم دور میشوند به او لبخند میزند. آهنگی که در کل فیلم شنیده میشود نیز لبخند نام دارد و توسط خود چاپلین در فیلم قرار داده شده است.
3. دیکتاتور بزرگ – The Great Dictator – 1940
باور کنید یا نه اما این فیلم اولین ناطق چاپلین است. بااینحال چاپلین بازهم به تولید فیلمهای صامت ادامه داد، حتی پسازآنکه این صنعت از رونق افتاد، اما بااینوجود هنوز از فیلمهای چاپلین استقبال میشد. این فیلم یکی از کارهای پیچیده چاپلین است که جنگ جهانی دوم، فاشیسم و قدرت هیتلر را نقد میکند. موضوع اصلی فیلم هیتلر و اقدامات و فعالیتهای اوست. چاپلین در این فیلم در دو نقش ظاهر میشود: یک آرایشگر یهودی و دیکتاتور فاشیست، هینکل.
ازآنجاییکه این دو شخصیت ایفا شده توسط چاپلین بهشدت به هم شباهت دارند تا پایان فیلم شخصیتهایشان درهم گره میخورد. زمانی که هینکل در پی شکار است اشتباهی بهجای آرایشگر شناخته میشود و آرایشگر هم در یک مراسم بزرگداشت هینکل بهجای او گرفته میشود.
نکته باارزش فیلم: باوجوداینکه این فیلم در اوج جنگ جهانی دوم اکران شد اما چاپلین این شجاعت را داشت که یکی از بهترین سخنرانیها را در آن بگنجاند. پسازاینکه آرایشگر در مراسم بهجای هینکل گرفته میشود مجبور است برای زنده ماندن یک سخنرانی ارائه دهد. او در این سخنرانی درباره جهانی آزاد و زیبا و عاری از تنفر و طمع سخن میگوید. باوجوداینکه این سخنرانی مختص دهه 40 بود اما هنوز هم پر مفهوم است.
2. پسربچه – The Kid – 1921
زمانی که نام چارلی چاپلین به میان میآید معمولاً همه به یاد فیلم پسربچه میافتند. نقشآفرینی جکی کوگان و رابطهاش با چاپلین این فیلم را به یکی از بهترین فیلمها تبدیل نمود. یک زن فرزند خردسالش را در یک خودرو جا میگذارد به امید اینکه فردی او را پیدا کند. دو دزد این خودرو را دزدیده و کودک را جلو خانه ترامپ قرار میدهند.
او پس از دیدن این کودک مردد است که او را وارد خانه کند یا نه، اما نظرش را تغییر داده و او را به فرزندی قبول میکند. پس از چند سال آنها شریک جرم یکدیگر هستند، کودک شیشهها را شکسته و ترامپ آنها را تعمیر میکند. پسازاینکه کودک بیمار میشود همه متوجه میشوند که او کودک واقعی چاپلین نیست.
نکته باارزش فیلم: ارتباط میان چاپلین و جکی کوگان یکی از زیباترین تجربههای تاریخ سینماست. با دیدن این فیلم با چاپلین همدردی میکنیم، پدری که فرزندش را از او گرفتهاند و برای باز پس گرفتن او تلاش میکند. تنها چیزی که آن دو میخواهند این است که کنار هم باشند. این فیلم اهمیت این روابط در زندگی را به ما آموخته و به ما نشان میدهد که چگونه والدین خوبی باشیم.
1. روشناییهای شهر – City Lights – 1931
روشناییهای شهر بدون شک یکی از بهترین فیلمهای چارلی چاپلین است. این فیلم داستان ترامپ و یک دختر گلفروش نابیناست. به دلیل برخی حوادث این دختر گلفروش تصور میکند ترامپ یک فرد ثروتمند است. او هرگز واقعیت را به دختر نمیگوید و پسازاینکه متوجه میشود یک عمل میتواند دختر را بینا کند، طوری زندگی میکند که طبق انتظارات دختر باشد.
نکته باارزش فیلم: داستان عاشق شدن چاپلین بسیار ساده است و توسط خود او طراحی شده است. علاوه بر داستان عاشق شدن چاپلین لحظات جالب دیگری هم در فیلم به چشم میخورد. تلاش ترامپ برای کمک به این دختر نابینا صحنههای طنز جالبی را به وجود میآورد. صحنه فرار او با یک میلیونر مست که در طول داستان به چشم میخورد و درنهایت باعث سقوط او میشود هم یکی از صحنههای فراموشنشدنی است. این میلیونر تنها در حین مستی ترامپ را به یاد میآورد اما وقتی حالش خوب میشود او را بیرون میاندازد یا تصور میکند که او دزد است.
این فیلم همچنین یکی از بهترین پایانهای تاریخ سینما را دارد: پسازاینکه زن بینایی خود را به دست میآورد (پس از تمام فداکاریهای ترامپ) به مردی معرفی میشود که برای سلامتی او تلاش کرده است. او در این صحنه که زن متوجه ماجرا شده شرمنده و خجالتزده است و به زن خیره میشود. “حالا میتوانی ببینی؟ – بله میتوانم ببینم.”