بزرگترین دشمن خلاقیت و بهره وری ترحم به خود است.
امروز صبح حوصله انجام هیچ کاری را نداشتم. این حس میتواند ناشی از چند روز کار سخت باشد یا بی خوابی که به خاطر نگهداری از بچه کشیدهاید. نمیتوانم خودم را متقاعد به انجام کاری کنم، حسی که بهندرت برای من اتفاق میافتد. کاملاً شکستخورده و سست بودم حتی به این شک کردم که آیا کارهایی که تابهحال انجام میدادم ارزشی داشته است؟
ساعتها نشستم به حال خودم فکر کردم. آیا باید امروز را فراموش میکردم یا تسلیم میشدم چون شرایط با تصوراتم همخوانی نداشت؟
مدتی را با این تفکرات سر کردم اما از طرفی میدانستم که این حالت یک نوع افسردگی زودگذر است و سریع به فکر چارهای برای گذر از این حال افتادم.
حقههای ذهنی که واقعیت را تغییر میدهند. در ادامه ۷ موردی که روی من تأثیرگذار بودند را به شما معرفی میکنم.
۱- تو مرکز جهان نیستی!
خب فکر میکنم همه به ما بهنوعی دوست داریم خودمان را مرکز جهان فرض کنیم. این تمایل تأثیرات مخربی میتواند داشته باشد ازجمله ناامیدی از خودمان به خاطر ضعفهایمان و ناراحتی از اینکه چرا هیچچیز طبق نقشه پیش نمیرود.
پس امروز صبح بهجای اینکه درگیر خودم و تصوراتم باشم اندکی به مردم اطرافم و راههای کمک به آنها فکر کردم. جالب است که این کار مرا از شر فکر مرکز جهان بودنم رها کرد و با تفاسیر کنونی، بحث نیازهای من نیست بلکه موضوع اصلی نیازهای دیگران است. پس فکر کردن به دیگران به برطرف کردن حسهایی مثل شکست و سستی کمک میکند.
۲- در حال زندگی کن
صبح ذهن من هرجایی که شما فکرش را بکنید حضور داشت الا زمانی که در آن بودم. وقتی متوجه این موضوع شدم بلافاصله توجه و تمرکزم متوجه زمان حال شد. یادتان باشد شادی یعنی پذیرفتن هر آنچه هست نه افسوس خوردن برای نداشتهها. چند لحظه فکر کنید آیا دلیل رنجهایتان مقاومت در پذیرفتن آنچه هستید و اتفاق افتاده است، نبوده؟
علاوه بر این شما قادر به کنترل تمام اتفاقات نیستید. بپذیرید که برخی مسائل از کنترل شما خارج است. تنها عکسالعمل شما در برابر شرایط تحت کنترل شماست پس قدرت شما عکسالعمل شماست، و عکسالعمل شما وابسته به در حال بودن شماست.
۳- توانایی شما بیشتر از این حرفهاست
همه ما تصویر مشخصی از خود و تواناییهایمان داریم. اگر این تصویر به خطر بیفتد حالت تدافعی به خود میگیریم. مردم ممکن است ما و افعالمان را قضاوت کنند و همین ما را نسبت به شایستگیهایمان به شک بیندازد. پس ما نسبت به انتقاد، آسیب پذیر و عصبانی میشویم. کسی بهاشتباه شمارا به چیزی متهم کرده و این موضوع شمارا به هم میریزد و به او حمله میکنید. تصوری که من از خودم دارم شخصی خلاق و تولیدکننده و ایده ساز است و اگر من از این تعریف فاصله بگیرم احساس شکست میکنم چون ناخودآگاه حس میکنم که من چیزی نیستم که فکر میکردم.
اما راهحل من برای مواجه با این قضیه، این است که بدانم من فقط یک بعد ندارم. من همیشه خلاق نیستم گاهی برعکس کاملاً تابع هستم. همیشه برانگیزاننده نیستم گاهی هم کسل و تنبلم و مشخصاً همیشه هم ایدههای خوبی ندارم. حقیقت این است که هویت من ثابت و لایتغیر نیست بلعکس هویتم سیال و تغییرپذیر است، پس اگر با این قضیه کنار بیایم دیگر از اشتباه کردن و قضاوت دیگران نخواهم ترسید چراکه من کامل نیستم و ممکن الخطا هستم و البته این اصلاً ایرادی ندارد.
اگر همیشه خود را فردی ناتوان و بدرد نخور تلقی میکند ، حتما در تست افسردگی بزرگسالان و نوجوانان با جواب آنلاین رایگان شرکت کنید؛
چرا که دست کم گرفتن خود از بارزترین نشانه های افسردگی است.
۴- امروز هدیهای بیقیمت است
نمیدانم چند روز دیگر از عمرم باقی است اما میدانم هرچقدر هم که باشد کم و محدود است. و میدانم که هرکدام از این روزها بهخودیخود معجزه و هدیهای است بس گرانبها و هدر دادن این روزها گناهی است بس نابخشودنی و گردنفرازی گستاخانه در برابر هدیهای که به من بخشیدهاند. پس هرروز صبح به خودم یادآوری میکنم که امروز یک روز خاص است و تلاش خاصی میطلبد. این به آن معنا نیست که آنقدر از خودم کار بکشم که نقش بر زمین شوم، مهم انجام کاری باارزش است.
گاهی استراحت کردن کار باارزشی است. چراکه به شما فرصت بازسازی میدهد اما اینکه مدام جایی بنشینید و افسوس بخورید چیزی را حل نمیکند.
۵- غر زدن و شکایت کردن اوضاع را بدتر میکند
وقتی به دردسر میافتم دوست دارم آنقدر بلند شکایت کنم که همه بشنوند! مشخصاً این کار نه سودی به حال من دارد و نه دیگران. به یاد داشته باشید با شکایت کردن از وضعی که دارید به چیزی که میخواهید نمیرسید. هر قدمی که برمیدارید شمارا برای مواجه با چیزی که قرار است اتفاق بی افتد آماده میکند. شکایت کردن و غر زدن استراتژی شکستخورده ایست به آن متوسل نشوید. زمان و انرژی محدودی در اختیاردارید آن را خرج کاری بیثمر نکنید.
اگر فقط ده درصد از انرژی که صرف شکایت کردن و غر زدن میکنید را روی حل مشکل متمرکز کنید از نتیجهای که به دست میآید شگفتزده خواهید شد.
بهعنوان کسی که ده سال از عمرم را صرف کار کردن با مردمی کردم که شجاعانه آسیبهای خود را کنار گذاشتهاند، مرا به این باور رسانده که قدرت و توانایی ما بیشتر از چیزی است که فکر میکنیم.
اگر شکایت کردن و قربانی بودن را کنار بگذارید قدرت نهفته در وجودتان را خواهید یافت. تنها اگر این دو را کنار بگذارید!…
۶- شکست و ترس یعنی زمان تغییر فرارسیده
این تغییر میتواند در هر جنبهای اتفاق بی افتد از ذهن و نگرش گرفته تا عادتها. نکته اساسی این است که بدانید روشی که استفاده میکردید دیگر پاسخگو نیست.
وقتی شکست میخوریم اولین واکنش غریزی پیدا کردن مقصر است. درحالیکه باید روی احساسات و افکار و اعمالمان تمرکز کنیم. مسئولیتپذیری شما زندگی شماست! وقتی زورتان به چیزهای اطرافتان نمیرسد دیدگاهتان را تغییر بدهید. جالب اینجاست که مسائل پابهپای دیدگاه شما عوض میشوند.
۷- قدمهای کوچک هم پیشرفت بهحساب میآیند
قبول دارم حرکت در شرایطی که حس میکنی چارهای نداری سخت است. درست مثل حس سالهای دور من، وقتیکه شغل و دو نفر از عزیزانم را در اثر بیماری از دست دادم. واقعاً سخت بود که خودم را به حرکت دوباره متقاعد کنمان هم در شرایطی که فکر میکردم توان این کار را ندارم. به حال خودم تأسف میخوردم. اما خب سعی میکردم هرروز حتی اگر شده یکقدم کوچک روبهجلو بردارم و همین حالم را بهتر میکرد و کمکم قویتر شدم. همهی کارهای بزرگ با قدمهای کوچکی آغازشدهاند.