خاطرات

خاطرات پزشکی

خاطرات پزشکی میتواند توصیف یکی از خنده دارترین و یا غم انگیزترین اتفاقات زندگی ما انسانها باشد.

به طور حتم هر یک از ما ایرانی ها حداقل یک خاطره از پزشک ، بیمارستان ، نحوه درمان و خلاصه هر چیزی که مرتبط با پزشکی هست رو داریم.

خاطرات پزشکی خودتو بنویس !

پس اگر شما هم بعد از خواندن خاطرات دیگر دوستان خود در پایین همین صفحه به شوق آمدین و خواستین خاطرات خود را منتشر کنید پیشنهاد میکنم عجله کنید!

منتظر خاطرات شنیدنی و جذاب شما هستیم.

‫3 دیدگاه ها

  1. من دانشجوی داروسازی ام ،ریزه میزه ام وقتی بیمارا میان برای خرید به همه میگن دکتر به من میگن دخترم

  2. در زمان دبیرستان ماههایی از سال را برای تامین هزینه های زندگی در یک شرکت تیر سازی (تولید تیر چراغ برق بتنی) کار میکردم،مدتی بود که سیمان پریده ود به چشمم و پلکم از داخل عفونت کرده بود.رفتم یه بیمارستان تخصصی آموزشی ،بعد از معاینه گفتن که بایستی جراحی بشه و گفتن نگران نباش جراحی سرپایی خواهد بود.در وقت مقرر رفتم بیمارستان و لباس اتاق عمل و بعد اتاق عمل گفتند جراح پزشک معروفی هست منم نگران نشم، بالاخره بی حسی موضعی ایجاد کردند و جراحی شروع شد ،چشم دیگرم هم پوشیده بود من دیدم استاد داره به دانشجویان توضیح میده روی چشم من ، فلانی این شالازیونه ببر و غیره ، حداقل 5 نفری بودند. بالاخره کار تمام شد و اومدم بیرون به امید اینکه هر طوری بود مشکل چشمم حل شد ، بعد از مدتی باز عفونت عود کرد رفتم سراغ یه بیمارستان آموزشی دیگه گفتن بایستی جراحی بشه من قبول نکردم ، رفتم بیرون یه چشم پزشک ، چند تا کپسول داد عفونت حل شد ولی اثار اون جراحی سرپایی فعلا هم باهام هست وسیله ای که باهاش پلکها را باز میکنن را اونقدر فشار داده بودن که الان یکی از پلاکهام کامل بالا نمیاد و افتادگی پیدا کرده و یکی از چشمام از دیگری بزرگتر هست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *