آهنگ قلاب از همایون شجریان
آهنگ و متن قلاب از همایون شجریان
خواننده : همایون شجریان
حجم : 9.24 مگابایت
متن آهنگ قلاب
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
مطالب مرتبط
آهنگ بیست هزار آرزو از محسن چاوشی
آهنگ امیر بی گزند از محسن چاوشی
آهنگ چرا رفتی از همایون شجریان
آهنگ متصل از محسن چاوشی
آهنگ زندان از محسن چاوشی
تنظیم و ترجمه: نویسندگان سایت باارزش
سلام
تفسیر متن رو برام بزارید لطفا
باسلام به نظرمن ماجرای خلقت انسان و سپس بیرون شدنش از بهشت (یعنی به ظاهر دور شدن از او)و اینکه هم اکنون نیز در هر نفس بااوییم و تمامی مخلوقات او برای اگاهی ماست و حالا که از او دور شده ایم تازه قدر اب اگاهی (خداوند)را میدانیم و چون در. رنج هستیم چرا پیش او می رویم وعاشق او هستیم اشتباه در. همیجاست او عاشق ماست و در. واقع این قلاب را او میکشد
خیلی عالی بود تفسیر شما
او عاشق ماست و ما معشوق او…
معشوق بودن را بیاموزیم…
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر
زندگی انسانهای بزرگ را تمثیل راه ما کرده اند هر انسانی برای محرم شدن
با قدرت مطلق اول محروم شده است
یعنی برای دوست داشتن چیزی اول باید درد فراغ آن را به جان بخری و از اسماعیل بگذری تا به او برسی از یوسف
بگذری تابه یوسف برسی از درو ایوب گذشت به درمان رسید واین فقط به نظرمن معنی تشنگی در شعر زیبای استاد همایون بود
سلام
لطفاً میراثفرهنگی را از بین نبرید
قلاب از همایون شجریان
———
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
ممنون بابت نظر سازنده تون ، شعر بازبینی و اصلاح شد